بازیابی بخش هایی از «شهر شعر تل گاو »

شاعر ؛ علی قلی جوکار

همانطور که مخاطبان گرامی مستحضر هستند بر اثر خرابی سیستن سرویس دهنده سایت های فارسی زبان یعنی بلاگفا ،متاسفانه بخش های زیادی از آثار ارزشمند فرهنگی ادبی و تاریخی و اجتماعی و .... این وبلاگ منجمله شعرهای بخش « شهر شعر تل گاو » از بین رفت . این نشان می دهد که چقدر می توان به سرویس دهنده های محترم داخلی اعتماد کرد . به هر حال بخش هایی از بخش « شهر شعر تل گاو توسط این مدیریت بازیابی گردید که تقدیم مخاطبان عزیز می گردد . در برخی موارد ملاحظه می شود شعرها کامل نیست این بدان دلیل است که بخش کامل شعر در قسمت ادامه ی مطلب بوده که پس از خرابی سرویس دهنده ، از میان رفته است . در آینده در فرصت مناسب تلاش خواهد نسخه کامل شعر های ناقص گذاشته شود . حق یاریگر تان باد .

 

 خیس از مهر تومی شوم 

                    

تو به بهار نارنج می مانی

پر از بوی خوش و شادمانی

مهربانی ، و لبریز از عشق

تو به مثال ، یک گل یاس خندانی

تو پر از انرژی ، و مهربانی

تو به دخترک گل فروش شهر، می مانی

نمی خواهی به تجریش گل بفروشی

دم در مغازه ی من ، منتظر می مانی

تو مهربانانه مرا می بری از خود

من مشغول دنیا و تو ، منشأ بارانی

هی می باری ، و خیس از مهر تو می شوم

هی می تابی از نور، بر شبستان ظلمانی

از تو هی یاد کردن و مهر پاشیدن

از من هی گفتن مشکلات پنهانی

دل جوکار همره توست ای ترانه ی آزاد

، به شکری ، به نیم ذوقی ،به گلی و گلستانی

ع.جوکار.09/2/94


برچسب‌ها: شهر شعر تل گاو, روستای تل گاو, خیس از مهر تو می شوم

+ نوشته شده توسط شورای نخبگان روستای باستانی تل گاو در چهارشنبه ۹ اردیبهشت۱۳۹۴ و ساعت ۸:۵۶ قبل از ظهر | نظر بدهید

                        شهر شعر تل گاو - منم تل گاو ، منم تل گاو ایرانم

منم تل گاو ، منم تل گاو ایرانم  

منم تل گاو ؛

شهرِ شُهره یِ باغ و گلستانم

منم من پاسدارِ خاک ایرانم

منم مانده به دوران ها

منم مانده زتاریخِ دلیرانم

منم تل گاوِ این سامان،

منم خاکِ وطن های بزرگانم

منم مانده زِکیکاوس

منم مانده زبهرام و زپورِ توس

منم گویای باغِ مهر ایرانم

منم من،کاروانِ عشق را دیده

سرقصرم نشسته،

به بهرام گشته ام خیره

منم شهر بزرگمهرم

منم قصر کیومرث های ایرانم

منم شهر فرامرزم

منم من، پاسدارخونِ سُهرابم

منم تل گاو، منم شهر دلیرانم

منم مام وطن،پرورده شیرانم

منم تل گاوشهر

منم فرهنگِ گویایِ پارس بانم

منم آرمان شهرِ قصرِ ایرانم

منم خانه ، منم ایرانِ ایرانم

منم مادر،

منم بوسه زگلبرگِ گل اندامم

منم کشتر،

منم آن خنجِ بی بالو،

منم پورِ خواهرِ خالو

منم هستم زتاریخ وطن ؛ ایران

منم هستم نگین روشنِ کیوان

منم تل گاوِ، تل گاوم

 منم گلدانِ گل های شهیدانم

منم مرهم به زخمِ مانده یارانم

منم مِهرِ رُخ یزدان

منم خاکِ خالقِ خلقِ دلیرانم

منم ایران ، منم تل گاو

منم خالق، منم یارِ دبستانم

توهم هستی ،

منم هستم ،

برای رفتنِ زُهره

برای آسمان دیدن،

برای اوج فرداهای ایرانم

منم آن خاک والایم

به زیر پای قهرمانانم

منم کویی، زِ ایرانم

منم من ، مادرِ جوکار

منم من ، عشقم و ، ایثار

منم من ، شهر تل گاوم ، گلستانم

نماینده زفرهنگِ اصیلِ خاک ِ ایرانم

منم تل گاو ، منم تل گاو ایرانم

16/12/93


برچسب‌ها: منم تل گاو, منم تل گاو ایرانم, شهر شعر تل گاو, ع, جوکار
ادامه مطلب

+ نوشته شده توسط شورای نخبگان روستای باستانی تل گاو در شنبه ۱۶ اسفند۱۳۹۳ و ساعت ۹:۹ قبل از ظهر | نظر بدهید

شهر شعر تل گاو - به مردمِ تل گاو من / شادی بدیم ،هدیه کنیم

به مردمِ تل گاو من ،شادی بدیم ،هدیه کنیم

بهارِ من  دوستت دارم

صدام بکن ،

عشق منی ،یواش یواش

 نگاه تو ، مدام بکن

ماه منی ،تو آسمان

تا می تونی نگام بکن

من که صدات را مایلم

ناز به نگاهت قائلم

عاشقتم بگو بگو،

بگو که من عاشقتم

بمان برای من  بمان

 تا مردنم کم نیارم

دلبر شیرین سخنی

پیدا وپنهان منی

عشوه ی تو مال منست

مباد که جایم بزاری

اگر که ماه من باشی

تو تاریکی  و روشنی

تو تنگی  وبیچارگی

همره و یاورم منی

کنارمن تو میمونی

هم رازم میشی و هم دلمی

عشق من وماه شب تارمنی

ماندن  خود  را تو به من

هدیه کنی به من بدی

 منم یه قصه ی شیرین

برای تو ، نقل می کنم

قصه ی باغ گل سرخ

قصه ی باغ شهر ِمن

قصه ی  کودکیِ من

بهار مستِ کوچه مان

از قدیما بوده چنین ؛

یکی بود و یکی نبود

غیر خدای مهربان

کسی نبود، کسی نبود

یکی بود  وقصه می گفت

قصه ی شهرقصه ها

قصه ی  عشق اغنیا

باد بهار که اومدش

 بیا  ، و این ورم بشین

بنفشه زار و کاسنی زار،

درآمدش ،

بیا به روبروم بشین

فرش چمن که پهن شد

کنار کشترم ببین؛

وقتی آمد نرگسِ دشت زار مَن

بیا کنار من بشین

قصه بگو برای من

باد بهار را  تو بیار

اسب زین ِ بابام را تو بیار

سواربشیم بریم سفر

کنار ساحلش رویم

میخک و گل درو کنیم

تو دامنت شقایق و

آن گل رز،

لاله و زنبقِ بلور

پر از گلِ آلاله ها

هدیه به بچه ها کنیم

دوان دوان سواربشیم

بریم به آن طرف ترِ بهار

کنار ساحل و چمن

گل بیاریم

دامنی پُر

از لاله وسنبل بیاریم

همه جا ها سر ک کشیم

شاپرک ها را پر بدهیم

به مزرعه مان سربزنیم

بگوش اسب ِخوبمان

آواز بخوانیم هی بکنیم

دوان دوان با چار نعل

بریم به بام قصرمون –

-  سربزنیم

تمام دشت های گل

گل عَنبر وبی بی نازو ننه برات

همگی را صدا کنیم وفریاد بزنیم

سراسر مزرعه ی مشدی پنجعلی

سفر کنیم گشت بزنیم

باغ فرامرز و قلی ،

خرمن مشدی شیرعلی

باغ نازنین زلفعلی

باغ ایاز شیبانی

با اسب زین ،

تا کوچه ی مشتی برات

یکسره آهنگ بزنیم

به مردمان خوب بگیم

که عیدِ  نوروزِ  زمان

داره میاد به دهِ مان

به کوچه ها گل بپاشیم

هی بدویم تو کوچه ها

در بِ خونه ی خال طمراس اینا

آب بپاشیم گل بزنیم

بریم به خونه ی شهناز ما

با  موضو وبا غضنفرو

بازی کنیم عطر بپاشیم

برگردیم و بریم تو جاده ها

باپونه و ریحون وبا نسترن

با بونه وبا گل شبدرپدر

بهار  به صحرا بکاریم

آبِ جو وباغِ برات و خال اَبّول

گشت بزنیم  سربزنیم

آب جوی عمو بهرام را دید بزنیم

سیبی نیفتاده باشه

تو آب روِ باغ مشتی می تی ام

سیبی زیرِ خار نباشه

تو کوچه ی تنگِ باغِ علی آقا

جن وپری، کُورزنگلو، هم نباشه

وقتی میخوایم بریم امامزاده

امنیتِ راه، برای طفلکی های ما ،باشه

ببین بهار ما چقدر قشنگه  کاکاجان

پایه ی عشق و نام و ننگ کاکاجان

وقتی میگم دوستت دارم

مال خودم نیس عزیزم

مونده ی دوره ی جوونیه عزیزم ،کاکاجان

مردم ما ماه بودن

عاشقِ هم ، سایه ی هم

کشته ی نازنین هم

بسته بپای دل هم

یار و نگهدارِ سر هم

دست به دست هم بودن

ماه بودن ،شاد بودن

ترانه خوان دل هم

ساکن رویای بهشت

به همدگر راست بودن

آی بهاری خوبِ من

بیا بازم سَرَک بکَش

نغمه بیار،چنگ بزن

عود نواز، شادی بیار

مردمِ خوبِ من ، شادی میخوان

قهر نکن ، از دلشون غصه درآر

باغ بیار ، بهار بیار

کشترشون پر از گلِ لاله بکار

ساحل شون پر از آب و چشمه بزار

باغ دارن، بُزغاله دارن

گاو دارن، اسب  دارن

دشت  و دمن و کوه دارن

آب میخوان ، باران میخوان

آبِ لبِ حوضِ بی بالو میخوان

آی بهار ناز من ،

 بیا ببار به قصر ما

شبنمِ گل ، رویای سحر

بلبلِ خوش صحبتِ چحچه زن

سلام کن به مردمم

مگیر دست لطف خویش

بپاش برمزرعه شان ، دانه ی گل

بریز بر خرمن شان، دانه ی طلا

رنگ بزن به راه شان

شادی بیار به خانه شان

سلام بکن به کودکان

پرآب کن نهره وجوی ها

دوباره سنجاقکانِ ما

، صدا بزن

به بلبلان  ندا بزن

پرندگان کمیاب ،

چلچله ها را صلا بزن

بریز به کام شان آب

به چینه شان بریز گلِ نخیل

شاد نما ، روح بده ،

 به مزغزار آب بده

به خونه ها باد بیار

به عید شان شادی بیار

  سرور بیار

با جمله پور   و دخترانِ گل

دوستت دارم بازم بیار

عاشقتم بازم بکار

عشق را تو خونه ها بیار

وقتی  که ،همه شاد شدند

خندان،سرِحال  و شادان شدند

یکسره برپا شدند

بگو که باد بیاد

غصه را برباد بده

شادی بکار

ترنم شاپرک بیار

فصل گل وخرمن وجو

فصل برنج وگندم وداس و  درو

بیار دائم خونه شان

ماهم با اسبِ نازِ خویش

بریم به خونه ی پدر

شاد بشیم

عید را شاد کنیم

قُمری را پرواز دهیم

شادی کنیم با آدما

بریم به قصر خوب خانه ها

بریم به خونه ی باغ بهار

خیمه زنیم شادی کنیم

قصه ی شادِ دلِ خویش

تقسیم کنیم شادی کنیم

به مردمِ تل گاوِ من

شادی بدیم، هدیه کنیم

ع .جوکار

2/12/1392


برچسب‌ها: شهر شعر تل گاو, به مردمِ تل گاو من, شادی بدیم, هدیه کنیم, ع
ادامه مطلب

+ نوشته شده توسط شورای نخبگان روستای باستانی تل گاو در شنبه ۲ اسفند۱۳۹۳ و ساعت ۱۸:۷ بعد از ظهر | نظر بدهید

شهر شعر تل گاو - کوچه باغِ شهرِعشق

  کوچه باغِ شهرِعشق 

دگر سراغم را نگیر یاد سرای تو نمی کنم

برو دگر، وقتم را صرف ریای تو نمی کنم

بیچاره آهو بره ی دلم ، چقدر دنبال تو بود  

این برّه ی نازنین  را دگر فدای تو نمی کنم

بیگانه بودی  و دوست می پنداشتمت بی ریا

دگر گاه و بی گاه وقت عزیز را فدای تو نمی کنم

ربوده بودی بی جهت دل ساده ی مرا

این بار دگر دلم را رها به پای تو نمی کنم

می سپارمت به خاکِ سردِ دلِ غمزده ام

نمی خواهم  که بمانی ، سودای تو نمی کنم

چه حیف که بخاطرتو شعرها سروده ام

دگر من و دل بیچاره ام ،هوای تو نمی کنم

سرد کردی عشق گداخته ی مرا ،و خاموش

خاموش شده عشق آتشینم، وفای تو نمی کنم

بیچاره دل به دنبال تو کجاها که نرفت

چو زنبور برگلِ بی شهد ،هوای تو نمی کنم

بیفایده بود دل به تو بستن و پای تو ماندن

دگر شب را بیدار تا سحر، برای تو نمی کنم

چقدر ازکوچه باغِ شهرِعشق ، برای تو گفتم

دگر بازگویش شهرقصه ، برای تو نمی کنم

هرچه گفتم زِدلم نشنیدی همه را ، بکنار

رها نمودی و من دگر وفا به پای تو نمی کنم

کوتاه سخن جوکار نمایش از دلت بیرون

برخلافِ دل ، من هوسِ سرایِ تو نمی کنم

ع . جوکار

27/11/93

این برّه ی نازنین را دگر فدای تو نمی کنم
برچسب‌ها: شهر شعر تل گاو, من هوس سرای تو نمی کنم, ع, جوکار, تل گاوشهر
ادامه مطلب

+ نوشته شده توسط شورای نخبگان روستای باستانی تل گاو در دوشنبه ۲۷ بهمن۱۳۹۳ و ساعت ۱۶:۲۵ بعد از ظهر | نظر بدهید

شهر شعرتل گاو - راهیِ صفایم می کن

 

راهیِ صفایم می کن

مستم کن و مستم کن

آهسته به رقصم کن

روی آر به روی من

هم دربدرم می کن و،

هم بیچاره و آغم کن

مستم به تمنایی کن

آماده به سوی خود،

هی داغ ترینم می کن

بیرون کن وبیرون کن

 تو، همه غم ، از ذهنم

خود درگیر بشو با من

یا اینکه ،شریکم شو

اندرهمه ، آهِ من

@@@

مستم کن و مستم کن

مستِ رقصیدن با تو

من را تو برقصان هی

یا اینکه مرا بنما

هرلحظه تو دیوانه

هم ساغر می ام باش

هم می بنوش با من

هم مست بشو با من

یک کم تو بنوشانم

یا یکی دو پیمانه

آن گاه تو بچرخانم

من را بدوان هی تو

درگیرِ توهماتم کن

من را همه دعوت کن 

درگیرِ همه اعوجاجم کن

گیجم کن و دیوانه

@@@

مستم کن ومستم کن

از سختی رهایم کن

من خسته شدم و دیوانه

دیوانه شدنم شده افسانه

از همه عمر من ندیدم خیری

برخیز و بجنبانم

برخیز و چنینم کن

و آن چنانم کن

مست ازغم هشیاریم کن

مدهوش زدرد و سختی کن

دیوانه کن و دیوانه

بنما گذرم ازسختیِ طاقت کش

بیمار نموده این غم ،ما را

هر روز و زمانش ،من را کشت

هر ساله و، سالانه و ، سلّانه

@@@

مستم کن و مستم کن

از درد رهایم کن

آهسته بیا برمن

یک جرعه بنوشانم

مستم کن و درکم کن

این قدر مپرس زاحوالم

دیوانه تر از مجنونم کن؛

از زخمِ پیمایشِ صحراها

لیلای روانم ،می باش

هی می برم از خودبیرون

بیرون زایوانم بر

دستم تو بگیر وشادم کن

آزاد زهرچه کرده است

پریشانم ،کن

@@@

مستم کن و مستم کن

آزاد زِ آزارم کن

راهی که آمده استم تو بیبن

با این تن خسته ام ؛ جوکارم

بشکسته دوبال نازنینم خسته

نازم کن و نازم کن

ناکام آمده و بالم شده پربسته

از روی وفا تو آب و نانم می ده

هر لحظه نگرانم می باش

دستم تو بگیر وحالم ،می ده

بیرون کن وبیرون کن

از این تن دلخسته،سختی را

تنگی زِ زمانه ی  ریا و پر از فتنه

@@@

مستم کن و مستم کن

از رنگ و ریا ، بیاجدا یم می کن

بیرون از غم وتاریکی  و ،

راهیِ صفایم می کن

ع.جوکار/18/11/93


برچسب‌ها: شهر شعر تل گاو, مستم کن و مستم کن, تل گاو, تل گاوشهر, جوکار
ادامه مطلب

+ نوشته شده توسط شورای نخبگان روستای باستانی تل گاو در یکشنبه ۱۹ بهمن۱۳۹۳ و ساعت ۵:۸ قبل از ظهر | نظر بدهید

شهر شعر تل گاو - آهسته به لاک خویش می برم پناه

آهسته به لاک خویش می برم پناه

تمام گریه های خویش را

بغض فروخفته ی

درون خویش را

به سوی که، باز کنم؟

بال های پرشکسته بر زمین را

تمام رویای نازنین جامانده

از طنین را،

چگونه پرواز دهم

به جا آورم

بارور کنم ، این همه

سازهای ناکوک را

به سرزمینِ خیال انگیزخویش،

چگونه زنم هماهنگ، 

 این همه ساز را ؟

# # # # #

زده ای شرری به سینه ام

سوخته ای تو ، همه گزینه ام

نیامده ای تو، به خانه ام

رهزن دل بی نوای بی ترانه ام،

چشمِ پر از انتظار

زِدوست و زِ بیگانه ام

همه ، همه ، همه را زدوده ای

به چشم های بی امید من

به گوش هایِ نشنیده نوید من

به سروده های هزین من

به تمام تمناهای رنگ به رنگ

به قصر گل اندام من

چه بگویم که ؛

همه را امیدوارنموده ای

اما چو رهزن مغول

همه را، به اسبِ یغما سپرده ای

# # # # #

زدستِ بی تو بودن

کجا روم؟

بخاطرِ نداشتنِ تو

رو به که، باز کنم

وقتی که راهی ام نیست به خانه ات،

به خانه ی که روم

به کجا پناه برم؟

وقتی که سینه ام است مالامال از غم،

 سینه ی بیچاره از غمم را  

به کجا حواله کنم؟

وین عقده ی فروخفته ی تپیده ام،

به نزد که برم،انفجار کنم

# # # # #

تو بگو، تو بگو

تو بگویم درب خانه ی دل خویش،

به روی که بگشایم  ؟

به سرِ سودا زده ی 

 پر از گله های خویش

کلاهِ گشاد دَغَلِ که، گذارم؟

به تماشای که بنشینم؟

حرف وحدیث که شنوم؟

به چه رو من ،این چنین ؛ 

سرگشته ام و خمیده ام ؟

# # # # #

هر جا که می روم

به هر دری که، می زنم

با هر دلی که ، گفتگو می کنم

به کنار هر نهر جاری ،

که پناه می برم

سوی هر نازنینی که،

سلام می کنم

به هر بهار مستی که،

عقده می گشایم

از سرگذشتِ خویش،

به هر باغ و دامنه ای که

بیشتر نظر می برم،

به هرساحل آرامی که

می برم نگاه،

با طفلک روزگارخویش ؛

-با جوکار ناپناه -

چه می شود مگر؟

مگر چه می شنوم به جز ریا؟

چه می شود شنید

از دنیای رنگ به رنگ؟

بازهم منم و

 یک دل بی قرار وآه ،

آهسته ؛

 به لاک رازیِ خویش، 

 می برم پناه

ع . جوکار

5/11/93


برچسب‌ها: شهر شعر تل گاو, به لاک خوییش می برم پناه, تل گاوشهر, جوکار
ادامه مطلب

+ نوشته شده توسط شورای نخبگان روستای باستانی تل گاو در یکشنبه ۵ بهمن۱۳۹۳ و ساعت ۱۰:۳۷ قبل از ظهر | نظر بدهید

شهـــــــر شعــــــر تل گاو ؛ تـــرانه هــــای عشق

ترانه های عشق

ترانه های عشق خود را

حواله ی تو می کنم

تمام بال های پرشکسته را

نشانه ی تو می کنم

رویای نازنین من؛

تمام عشق های ناتمام را

تمام تارهای ناکوک را

تمام سرزمین خوب را

به یاد تو نگاشته ام

به نام تو بهانه ها سروده ام

@@@

زدی شرر به سینه ام،

 تو سوختی ام

بریده ای توان من

به خانه ام

پرنده را پرانده ای

به چشمهام خواب را

به گوش هام صدا را

پرانده ای، بریده ای ، تکانده ای

@@@

کجا روم زدست سرنوشت خویش

به پیش کی روم ؛

صدا کنم، نوا کنم

به خانه ی کی ام، پناه برم

سینه ی چاک چاک خود

به روی که، باز کنم

به که بگویم این چنین ؛

زده ست آتشی برسرم

بریده دل ، توانِ من

کمانه کرده تیر او؛

به خانه ام،به لانه ام

کجا روم زظلمِ روزگار خویش

کجا نهم غرورِ کردگارِ خویش

@@@

نشسته او در کمین،

نشانه کرده است او

 تیرِ گزش به سوی من

رستم بی خیال عشق

تیر زند به چشم من

ز این چنین فسانه ای

کجا روم کجا برم

 ناله ی جانگزای خویش

کجا روم ،کجا برم

بذر ترانه های خویش

@@@

نمی توانی شکنی ،قرارِ خویش

نمی توانی گذریِ، زقال پیش

چه می شود عزیزِ من

تو رفته ای ،بریده ای

زچشمِ من زیاد وبیش

بمان بمان به قلعه ام

@@@

توان من بریده است

گزیده ام پناهی و،

 پناهِ جان گرفته ام

کافرِ بی وفای عشق

شعله زده به هر کجا،

به خُمّ هر زمانه ام

مرو ، مسوز تو کام من

بمان بگو؛

پگاهِ سرنوشت من

جوکار بی وفای من

زمانه ام بریده است

به کام من حلاوتش،

زهرمریز ای عزیز

به کام پر شراره ام

ع.جوکار

27/10/93


برچسب‌ها: شهر شعر تل گاو, ترانه های عشق, تل گاوشهر, جوکار
ادامه مطلب

+ نوشته شده توسط شورای نخبگان روستای باستانی تل گاو در شنبه ۲۷ دی۱۳۹۳ و ساعت ۱۶:۱۵ بعد از ظهر | آرشیو نظرات

شهر شعر تل گاو - تــــــــــو @@@

تــــــــــو@@@

تو که نیستی

بهار نیست

بهانه نیست

چاره نیست

حاجت هیچ استخاره نیست

@@@

تو که نیستی

بهار نیست

باده در پیاله نیست

ناز نیست

نای نیست نیست

پایِ آمدن پیاده نیست

@@@

وقتی که نیستی

گفتم که باده نیست

پیاله نیست

حال و روزِ خوب ، و استخاره نیست

@@@

تو که نیستی

شیرینی نیست

رویایی نیست

تا بجانم اوفتد

که تو را جز عشق من چاره چیست؟

بهانه چیست ؟

@@@

تو که هستی

بهار هست

بهانه هست

پیاله هست

باده هست

جان و جانمایه هست

@@@

تو که هستی

پرستوها دوباره لانه می کنند

گل ها شکوفه ،

نهرها جاری ،

سنجاقک های باغ مان ؛

در پرواز،

و دلم که تشنه ی یک لبخند

 از گوشه ی لبان توست

@@@

تو که هستی

جان ، جان می گیرد

دوباره بازو ، توان

آب های رفته ؛

به جوی باز می گردند

دوباره پرنده های آرزوهای من

پرواز می کنند

@@@

تو که هستی

دوباره جوان می شوم

فکر دوباره ساختن روان می شوم

بگو چگونه باقی عمر را

با تو ، در ساحل عشق

روان می شوم ؟

چگونه در شاخسار زلف تو

سرشار از جوهر وجود

جانِ جان می شوم

@@@

تو که هستی

خواب می شوم

خام می شوم

فراموش می شود گذشته ازتنم

وبا تنِ خسته ی جوکار

چو فرهاد ،

در رویایِ شیرینِ تنِ تو

صمیمانه گم می شوم

ع.جوکار

22/10/93


برچسب‌ها: تو @@@, شهر شعر تل گاو, تل گاوشهر
ادامه مطلب

+ نوشته شده توسط شورای نخبگان روستای باستانی تل گاو در دوشنبه ۲۲ دی۱۳۹۳ و ساعت ۱۶:۱۰ بعد از ظهر | آرشیو نظرات

شهر شعر تل گاو - منم زنجیری دست اهورایم

منم زنجیری دست اهورایم

منم زنجیریِ دست اهورایم

منم افتاده ی از پای ، چون بادم

منم دُردی کش دوران تاریکی

منم مجبور و مقهور تمنای رُخ یارم

منم مضطر ، منم ساقی ، منم باقی

در این لعنت کده ، چرا هستم نمیدانم؟

منی که روز و شب، وسال ها می کشم مشکل

نمیدانم چی ام ؟ طلبکارم؟ و یا اینکه بدهکارم

نمی دانم چه میخواهم، نمی داند چه میخواهد

زمن آن قاهر نامی، چرا مانده در این آشفته بازارم

نمی دانم چرا دست ازسرم او ، برنمی دارد؟

خودم خسته، دلم خسته ، و نالانم

به زیر گنبد معبود طنازم،سراسر اشک می ریزم

چه میخواهد او؟ نمی دانم،تنم خسته،گرفتارم

نگاهی هم نمی دارد رُخ اشکی مارا

سرازیر است از گونه ، سرشک ناپدیدارم

الاهم ؛ من نمیدانم چه میخواهی

گهی اشک میدهی ام،گه کنی غمگین و بیزارم

نمودی پشت من تا،ولیکن مانده ام برجا

در این درگه ، نمیدانم چه گویم من،چه پندارم

چرا اینگونه می سایی ، شکنجه می دهی هردم

رُخم زرد و تنم خسته ،دلم بشکسته ، بیمارم

نمی خواهی کنی آزادِ   آزادم؟ نمی خواهی دهی

یک لحظه فرصتِ خوابم، نمایی رو به پروازم؟

دمادم هی مزن سیلی،دمادم هی مکن مشتت

حواله سوی صورت،هم به فک و هم به دندانم

نمیدانم دلیل مهربانی های تو چون است ؟

دگر بس نیست؛ اسیری و غریبی ، با غریبانم؟

بیا و مرحمت بنما،قلم بر معصیت هایم بکش حالا

نجاتم تو بده از هر گرفتاری،بکن چون مرغ پرّانم

منم جوکار دل ریشم،ببخشم زین غم گیتی

کنم خوشبخت هر دنیا،تنم سالم، به همراه رفیقانم

ع. جوکار

14/10/93


برچسب‌ها: شهر شعر تل گاو, منم زنجیری دست اهورایم, روستای تل گاو
ادامه مطلب

+ نوشته شده توسط شورای نخبگان روستای باستانی تل گاو در یکشنبه ۱۴ دی۱۳۹۳ و ساعت ۱۳:۳۰ بعد از ظهر | آرشیو نظرات

شهر شعر تل گاو - ایران من آباد

ایران من آباد

نامه  زعشق می رسد ای جان من سلام

برگفت سرنوشت من ، آن راوی این کلام

با نامه اش دلم به راه او برفت به باد

من مضطرب زدم صلا ی حافظ ایران من،سلام

من آمدم به سوی تو تا غرق روی تو شوم

من آمدم به ریگزار تفته ی دوستان تشنه کام

زمن حذر کنید می سوزم از غمی

کو سوخته ام ، تکانده ام به باده ی کلام

زتشنگی به هر سراب دویده ام

نه سیر گشته ام ، نه بی خیال مانده ام ز آن پیام

دویده ام به سر، رمیده ام زهرچه شرّ

گریخته ام زجور، و هرچه بود خلاصه ام تمام

من مردم و زهوی ها، حی شدم

به هوی آمدم ، کجا رفته است ترانه هام

زبانگ هر ترانه ای سال هاست زنده می شوم

که می دهد صلای عشق و زندگی ، دمادم این کلام

سرتا بپا دویده ام،کویر و صحرا دیده ام

بریده ام زلذت چرند ناچرند و ازدحام

امید بود بیایی، از شرق طلوع

کشته شدم ،بکشته ام صد دل بی نشان و نام

با نام جانان آمد و ندیده ام بجز شرر به زندگان

با خضر نبی آمدم ندیده ام من آب تازه کام

با گول آن برادر اسیر من، آن بی حیا سکندرش

شرر زده آنگه، بر ستون خیمه هام

با کابین آن عجوزه زن بزد شرنگ بخانه ام

تا که کنش راضی و تا که بگیرد التیام

پاره و پاره ام نمود وحشی خونخوار مغول

زخوی وحشی که داشت،چو آهوان سرم برید ،اوتمام

زهرچه مانده بود ربود؛زدین و ملک

زعشق وزندگی ، ز اسم وفرّ و جاه تمام

................. 

جوکار من کی می شود ایران من آباد

تا بچه هایش دور شوند از هرچه هست، آلام

13/10/93

ع.جوکار


برچسب‌ها: شهر شعر تل گاو, ایران من آباد, تل گاوشهر
ادامه مطلب

+ نوشته شده توسط شورای نخبگان روستای باستانی تل گاو در شنبه ۱۳ دی۱۳۹۳ و ساعت ۱۲:۱۲ بعد از ظهر | آرشیو نظرات

شَهرِ شِعرِ تُل گاو - نرگسِ گُل

نرگسِ گُل  

 

آی عزیز رفته ام نیامدی

سردیِ سرما خورده ام نیامدی

آی رفیق روز تنگ من ،تنت سلامت ای رفیق 

..........  

........... 

..........

زده گره نرگسِ گُل ، گیسو به لابلای ده

ع. جوکار

08/10/93


برچسب‌ها: شهر شعر تل گاو, نرگس گل, تل گاوشهر
ادامه مطلب

+ نوشته شده توسط شورای نخبگان روستای باستانی تل گاو در دوشنبه ۸ دی۱۳۹۳ و ساعت ۱۷:۲۵ بعد از ظهر | آرشیو نظرات

شهر شعر تل گاو - دنیا دروغی بیش نیست ...

 دنیا دروغی بیش نیست

نازنينم سخني بايد گفت

راز دل بايد شنيد

چه سخن ها كه ؛

 درتا ريك خانه ي دل

كه مچاله مانده است

و چه بايد كرد ؟

...........

...........

ع.جوکار


برچسب‌ها: شهر شعر تل گاو, دنیا دروغی بیش نیست, حقیقت تنهاست
ادامه مطلب

+ نوشته شده توسط شورای نخبگان روستای باستانی تل گاو در چهارشنبه ۱۹ آذر۱۳۹۳ و ساعت ۱۶:۴ بعد از ظهر | آرشیو نظرات

شهر شعر تل گاو - غریبه ی حیران

غریبه ی حیران

آي غریبه ؛ حیران

مانده ی از كاروان ،

مانده از کاروانِ سبز

و سرخ،

مانده از فرُّ و شکوهِ بابکان

مَرتو راست ،این داستان

مرز چشمانِ تو ،

حيران مانده است

كودكي ،ني لبكي ،

باچندین گوسپند،


برچسب‌ها: شهر شعر تل گاو, غریبه ی حیران, تل گاو
ادامه مطلب

+ نوشته شده توسط شورای نخبگان روستای باستانی تل گاو در یکشنبه ۱۶ آذر۱۳۹۳ و ساعت ۱۰:۴۵ قبل از ظهر | آرشیو نظرات

شهر شعر تل گاو ؛ مادر عشق ؛بي بي ناز

مادر عشق ؛بي بي ناز

زطاله اش آمده يار ،خوب ،خوب

بخت خندان شد و يار ،خوب،خوب  

باد صبا را خبر دهيد تا به يار گويد 

خوش آمدي به ديدار ،خوب ،خوب 

خوشم زحضور يار در محفل

بناي قصه آمده بناچار ،خوب ،خوب

خوش تر زقصه عشق ما و يار نيست

خوش آمده يار گلنار ،خوب ،خوب  

فداي گلگونه بهارت دو صد دل وجان

بناي ما عشق است ودل زار ،خوب ،خوب 

صداي عشوه ي او ،بگوشمان شيرين

چو صداي چلچله به مرغزار ،خوب خوب 

مرغ سحر آمده به خانه ي ما بهار

صبحدمان آمده بكار ،خوب ،خوب

شكوفه به شاخه لبخند زد و گفت 

قناري آمده به شاخسار ،خوب ،خوب

طوطي به جنگل هندوستان ترانه مي خواند 

كی؛ بهار آمده به اين ديار ،خوب ،خوب 

سر قبر شيخ ما سعدي ،گل رز می رقصيد

كامده به سلكِ ما غلامِ بازار ،خوب ،خوب

آن طرف تر ،به حافظ عشق گفتند 

روز غم فرا رفته بكنار ،خوب ،خوب  

به قصرِ گل اندام ِبهرام ،آمديم روزي 

آمده گلندام بكنار ،خوب ،خوب 

به شهر بالاده آنطرف تر؛ تل گاو 

بلبل آمده به شاخسار ،خوب ،خوب  

به مادر عشق – بي بي ناز – گفتند 

آمده بلبلِ هزار تورا بكنار ،خوب ،خوب 

دل جوكار به طرب آمده از حضور يار 

تو خوش می دار اين بازار ،خوب ،خوب 

 ع.جوکار


برچسب‌ها: بی بی ناز, مادر عشق ؛ بی بی ناز, تل گاو شهر, شهر شعر تل گاو
ادامه مطلب

 

خرمن گل هـــــا

 

تو ای زیبای زیبایم

تو ای غمخوار شب های پریشانم

تو ای رویای شیرینم

و ای یادآور دیروز دیرینم

تسلی بخش مهرآلود بی باکم

توانابخش مشکل های سنگینم

تو ای یادآور دوران پیدایم

شکفته غنچه های صبح عطرینم

شفابخش دل مسکین ویرانم

ترانه خوان و مرغ زیبای گلستانم

رفیق روز درگیرم

شفیع روز تلخ و روز سخت گیرم

تو ای رعنای شهلایم

دوچشمت کرده پیدایم

سخنگوی تنِ تبدار بی جانم

بلند پرواز بی بالم هوا عالی است

سرم آزاد ،بهار آمد نمی آیی ؟

تن تبدار من خوب شد، نمی آیی؟

بهار آمد شکوفه هم ، نظاره گر

گل یاس خواند بر بلبل ، به شیدایی

به روی شاخه های گل چه می نالی؟

چرا خود کرده ای مسکوت این هنگام

که بلبل ها شعر خوانند و ،تو نالانی؟

بریز دور این غم و غصه

بکن شاد این دلت حالا

غم دیروز برفت دیروز

بپادار عیش و مستی و، نواخوانی

بشو مست زین همه گل های رنگارنگ

مشوقهر زان غم فانی

بگرد عالم ، ببین گلشن

بپوشان زخم های کهنه، از پی شادی

بیا بوکن گلستان و، گل و، سبزه

 کزین بهترنباشد همدم وساقی

بُتِ رعنای من، دولب بازکن به شادابی

به ابرویی ، به چشمی ،وبه مژگانی

طربواره دل مارا ،نما یکباره ویرانی

شود مدهوشِ عشقِ تو، دل جوکار بارانی

ببارد تا سحر،برخرمن گل ها، به آرامی

ع.جوکار - اردیبهشت ماه 1394

 

دختر با غیرتِ روستای تل گاو 

 

من ، دختر باغ وبهار، شهر گلستانم

من آمدم بیرون ،از ایوان قصر بابایم

 

من آمدم از روزگار سخت تنهایی

من، آمدم از خشم تاریخِ دیرپایم

 

من، آمدم خسته زدورانِ گذرگاه ها

من آمدم از سرگذشتِ تلخ روزهایم

 

من،آمدم گویم زِ روزسخت هم جنسم

من آمدم از قصرِعشقِ خوبِ زیبایم

 

من گفته ام آن قصه ی شیرینِ شبهایم

من آمدم برگویم از سرهنگ وبهرامم

 

من آمدم نجوا کنم داستان نیکو را

من آمدم گویم که من دختِ گل اندامم

 

من ، آدم یادآورِ نسل های دیروزم

من آمدم از مادرم آتوسه، برگویم

 

دارم پیام از شهرِشرقِ خوبِ ایرانم

من پرتویی از آن گلِ بهرامِ ایرانم

 

من ، دختر زیبای بام این گلستانم

من دختِ این سرزمین، روستای ایرانم

 

من از رُخِ تاریکِ تاریخ، شعر می گویم

من از لابلای سرگذشتِ سرخِ ایرانم

 

من ، هستم آپامه ،من دخترِ کوروشِ ایرانم

من آذرم ، آناهیتای خاکِ پُر زِایمانم

 

من شاهزاده ؛ آذرینم ،شاهدختِ  ایرانم

من مادرِ این سرزمینِ خوبِ ایرانم

 

من دخترِ محبوب ومحجوبِ پریزادم

من دخترِ باهوشِ روستایِ دلیرانم

 

من آریان بودم و آزاده

من آرتادُختِ خوبِ اشکانم

 

من ، آرتمیزم ،فرمانده یِ نیروی دریایی

من ، آمدم از کشورم ،وز، قصرگل اندامم

 

من، پَراَنگیسم،پریزادم و دَغدُویه

من ، دُخت شاپورم،و مرواریدِ فیروزم

 

من آمدم تا از بزرگمهرم کنم یادی

من هُوتَنَم ، مَشیا و شیرینم

 

من یُوتابم، و نُوشینم ، و میترای ایرانم

من آمدم از قعرِ تاریخِ دلیرانم

  

من دخترِ این سرزمین، روستایِ تل گاوم

من، تل گاویان را زاده ام با نورِ چشمانم

 

من دخترِ دلکش ، من دخترِ  آرام

من دخترِ کارم ،من دُختِ خوبِ بابایم

 

من آمدم از روشنایی ها، من اهلِ ایرانم

من مادر جوکارم ،و من، بی بیِ نازم

 

من ، لاله ی سرخِ گل اندامم

من دختر با غیرت روستای تل گاوم

ع.جوکار 22/1/94

 

غریبه ی حیران

آي غریبه ؛ حیران

مانده ی از كاروان ،

مانده از کاروانِ سبز

و سرخ،

مانده از فرُّ و شکوهِ بابکان

مَرتو راست ،این داستان

مرز چشمانِ تو ،

حيران مانده است

كودكي ،ني لبكي ،

باچندین گوسپند،

 

 

 

بی عشقی

یک آغوش باز می طلبد مرا با باد

یک بوسه ی آتشین می دهد مرا برباد

یک لعل لب معشوق می کند مستم تا شب

یک سینه ی باز می کندخانه ی من، آباد

با یک پیمانه ،مست می شوم تا صبح

با دامنی از خیال تو ،کودکی آیدم اندریاد

چه کرده با من آرزوی نرگس آفتاب

سر نزده برسبزه وگلستان ناکجا آباد

آرزوی منِ مست و دلِ خراب بربادرفت

تا نیامدی ونکرده ایش همچو مهر، آباد

کی می شوم رها از بی تو بودن وبی عشقی

کی می شوم آزاد زین زندان رفته ی، از یاد

مُردم از بی عشقی و مُردم ازتنهایی

مُردم از دورویی و آرزوهای رفته، برباد

مرغ عشقی بودم آمده از باغ تل گاوم

زنده به عشق گل و غمگین از ستم بیداد

دل جوکار با تو زنده می ماندو با تو می میرد

تا که مهراو داری، تا که می کنی از او یاد

ع . 18/3/ 94 

امروز 17/4/94