ریشه یابی مفهوم وکاربرد کلمه ی گاو در ادبیات و فرهنگ پارسی
ریشه یابی مفهوم وکاربرد کلمه ی گاو در ادبیات و فرهنگ پارسی
تهیه و تنظیم ؛ ع . جوکار
منبع ؛معنی کلمه گاو به فارسی منبع ؛ وبسایت آبادیس(فرهنگ لغت)
http://dic.abadis.net/Word/FaToFa/
الف - مفهوم لغوی گاو
برج دوم از دوازده برج منطقه البروج که بعربی آنرا ثور گویند . این برج بعد از صورت حمل قرار دارد ( بصورت گاوی نیم تنه توهم گشته که عقبش بسوی مغرب و جلو بطرف مشرق است و از 141 ستاره تشکیل میگردد .
ب - مفهوم گاو
گاو ازحیوانات اهلی وعلفخوار, دارای پیشانی پهن ودوشاخ, گاونربرای شخم زدن زمین وکوبیدن خرمن وبارکشی بکارمیرود
( اسم ) 1 - پستانداری است از راست. سم داران از دست. زوج سمان از گروه نشخوار کنند گان و از تیر. تهی شاخان . پستانداری علفخوار است و معده اش مانند دیگر نشخوار کنندگان چهار قسمتی و شامل سیرابی نگاری هزارلا و شیردان میباشد . در آرواره فوقانی گاو دندانهای پیشین و نیش وجود ندارد و فقط دندانهای آسیا وجود دارند و بر عکس دندانهای پیشین و نیش در فک تحتانی موجودند . دندانهای نیش گاو همانند ثنا یاشده و بطور کلی بشکل یک ردیف منظم هشت تایی در جلو فک قرار دارند . در هر دست و پای گاو ، یک زوج سم و جود دارد .
گاو جانوری بسیار مفید است و از شیر و گوشت و پوست و نیروی بدنی آن استفاده میشود . نژاد های گاو بسیارند . از گاو نر جهت تخم کشی و شخم و باربری استفاده میکنند و گاو ماده را بیشتر جهت استفاده از شیر نگهداری مینمایند
در معنای عربی ، به معنای ثور بقر هم به کار می رود:
پ - نژاد های معروف گاو ایرانی
1- نژاد های جنگلی یا ساحلی ؛که مخصوص نواحی گیلان و مازندران و گرگانست
2- نژاد کوهستانی ؛که گاو های سراب و اردبیل و دیگر نواحی آذربایجان از آن نژادند
3- نژاد دشتی ؛ که گاو های سیستان را شامل میشود .
4- گاو های نواحی دیگر ایران ؛ معمولا مخلوطی از نژاد های مختلف میباشند .
ت- نژاد های گاو های اروپایی
عبارتند از :
1- نژاد آنگوس نژاد دورهام
2- نژاد فراند
3- نژاد گارن
4- نژاد گاسکون
5- نژاد لیموزن
6- نژاد هرفورد
7- و نژاد های هلندی و دانمارکی و غیره .
ث - انواع گاو با کاربرد معناها ی مختلف
1- گاو آبی . کاشالو . یا گاو بحری . در باب این جانور دچار اشتباه شده اند و حیوانی را که عنبر دفع کند گاو بحری نامیده اند و حال آنکه عنبر از نوعی پستاندار ماهی شکل بدست می آید نه از نوعی گاو دریایی کاشالو ( ظاهرا عظمت جثه ی این جانور موجب این تسمیه ی آن به این نام شده است) :
نگویی گاو بحری را چرا تب خاله شد عنبر گیا در ناف آهو مشک اذفر بیشمر دارد . ( ناصر خسرو )
2- گاو بی ُذنب . گاو بی شاخ و دم :
چون زوحذرت کردن باید همی نخست دجال را ببین بحق ای گاو بی دنب .
( ناصر خسرو )
3- گاو بی شاخ و دم . بسیار نادان یا گاو پرواری . گاوی که آنرا در خان. سرد بایام تابستان نگهدارند و غذای مناسب دهند تا فربه شود :
اسب لاغر میان بکار آید روز میدان نه گاو پرواری . ( گلستان )
4- گاو پیشانی سفید . بسیار مشهور است.
5- گاو تخمی . گاوی نر که برای ازدیاد نسل و تخم کشی مورد استفاده قرار میگیرد . معمولا گاو نر تخمی را از نوع بهترین نژاد انتخاب میکنند تا نتیجه بهتری بدست آورند
6- گاو جنگی . گاو نری که برای جنگیدن با گاوان نر دیگر تربیت شده .
7- گاو حاج میرزا آقاسی . کسی که بیخبر و سرزده بهمه جا وارد شود .
8- گوساله حاج میرزا آقاسی . یا گاو خراس . گاوی که خراس بقوت آن گردد .
9- گاو ختایی ( خطایی ) .
10- کژگاو غژغاو غژگاو . یا گاو خوش علف . دو معنا از آن منظور و مورد نظر است ؛
الف - گاوی که هر گونه علوفه را بخورد .
ب - کسی که همه گونه غذا را بخورد و بخوبی و لذیذی آن اهمیتی ندهد
11- گاو دشتی . قسمی از گاو کوهی که در بیابانها و ارتفاعات کم میزید و اندکی از آهو بزرگتر است و در حقیقت یکی از گونه های آنتیلوپ میباشد
12- گاو بری بقرالوحش گوذر جوذر . توضیح جوذربه ( گوذر ) گاو عنبی هم اطلاق شده .
13- گاو دوشا . گاوی که بسیار شیر دهد .
14- گاو زر . عبارت است از ؛1 - صراحیی (سبویی )که بهیئت گاو از طلا سازند . 2 - گاوی که سامری از زر های غنایم فرعونیان ساخت و مردم را به پرستش آن دعوت کرد یاگوساله سامری .
15- گاو سفالی ( سفالین ) . صراحیی (سبویی)که بشکل گاو از سفال سازند .
16- گاو سیمین . صراحیی(سبویی) که از نقره بصورت گاو سازند .
17- گاو طوس ( طوسی ) . در قدیم مثلی سایر بوده و از آن بلاهت مردم طوس را میخواسته اند .مشهور است که وقتی هارون الرشید بدان شهر رسید طوسیان گفتند : مکه را بشهر ما بفرست تا زیارت او کنیم . وقتی یکی از وزرا بگمان عدم التفات خواجه نظام الملک طوسی چند طاقیه صوف اختلاس کرده بود خواجه در مخاطبه او اشاره بمثل گاو طوس کرده گوید : بمثل گاو طوس کرده گوید : از سربنه این نخوت کاوسی را بگذار بجبرئیل طاوسی را اکنون همه صوفیان فردوسی را باز آر و دگر گاو مخوان طوسی را .
18- گاو عنبر ( عنبری ) . 1 - عنبر ماهی کاشالو 2 - مالدار و فایده دهنده .
19- گاو فتنه . حوادث روزگار .
20- گاو قربانی . گاوی که او را در را خدا قربان کنند .
21- گاو قطاس . غژگاو توضیح در اینجا قطاس را با لاتینی که مراد پستانداران عظیم الجثه بحری از نوع بال ( بالن ) و کاشالو میباشد نباید اشتباه کرد ( هر چند قطاس از همین ریشه ماخوذ است ) .
22- گاو کار . گاوی است که با آن زمین را شیار کنند .
23- گاو کوهی . گونه ای پستاندار نشخوار کننده از دسته تهی شاخان و از تیره گاوان وحشی که جثه اش از آهو بزرگتر و از گاو معمولی کوچکتر است و بیشتر در دامنه ها و نقاط کوهستانی زندگی می کنند و نژاد های مختلف آن نیز در شکارگا ههای کوهستانی ایران وجود دارند ولی بعلت کثرت شکار آنها نسل شان رو به انقراض است .
24- گاو گردون ( گردونه ) ؛
1 - ورزگاو که بر گردونه بندند :
پیر تیر تراش از حمل آن عاجز آمد بخندید ( قا آن ) و فرمود که گاو گردونی نیز بیاوردند تا بار کرد و بازگشت .
2 - برج ثور .
25- گاو گلین . صراحیی(سبویی) که به هیئت گاو از گل سازند .
26- گاو گیلی . گاوی که کوهانی درشت در پشت گردن دارد و شاخهایش درازتر از شاخهای دیگر گاوان باشد
28 - گاو ماده . ماده گاو ( شیرده )
چنین تا بدوشم من از گاو شیر تو این کار هر کاره آسان مگیر .
29 گاو نر . ورزاو .
30 - گاو نه من شیر . کسی که نیکی های کرده کرده خویش را با عملی بد پایان دهد . آنکه احسان خود را در آخر با اذیتی تباه کند
31 - گاو نیله . نیله گاو . یا گاو وحشی . پستانداری است نشخوار کننده از تیره گاوان وحشی که دارای گونه های مختلف کوهی و دشتی میباشد . معمولا جثه گاوان وحشی از آهو بزرگتر ولی از گاو معمولی کوچکتر است . توضیح گاو وحشی از دسته تهی شاخان است و شاخش بر خلاف گوزن دایمی است
32 گاو کوهی بقرالوحش .
33 - گاو ورز . گاوی که بدان زمین را شیار کنند . یا ترکیبات فعلی : بچرم اندر ( در ) بودن گاو .
د- کاربرد کلمه ی گاو درانواع ضرب المثل ها
1 - زنده بودن ( اشاره باینکه هنوز کشته نشده و پوستش را نکنده اند ) . توضیح غالبا در موردی استعمال شود که پایان کار معلوم نیست : سپهدار توران از آن بدتر است کنون گاو پیسه بچرم اندرست .
2 - پای در میان داشتن گاو . دخالت کردن نادان : انوری .
آخر نمیدانی چه میگویی خموش گاو پای اندر میان دارد مران خر در خلاب . ( انوری )
3 - دم گاو بدستش افتاده . سر رشته کاری و شغلی بدستش افتاده .
4 - رخت بر کاری نهادن . رفتن حرکت کردن :
شد چو شیر خدای حرز نویس رخت بر گاو بر نهد ابلیس . ( سنائی )
5 - زاییدن گاو کسی .
1 - رو آوردن بخت بدو : به هندوستان پیری از خر فتاد پدر مرده ای را بچین گاو زاد . ( نظامی )
2 - اتفاقی برای وی رخ دادن .
6 - زین بر گاو بستن . رحلت کردن .
7 - زین بر گاو نهادن . رحلت کردن :
شب ماه خرمن میکند ای روز زین بر گاونه بنگر که راه کهکشان از سنبله پر کاه شد . ( سوزنی)
من خود عزیز بار نیم خوار بار گیر آخر نه گاو به بود از خوار بار دور ? ( صدرالشریعه برهان الاسلام )
8 - گاو بکش گنجشک هزارش یک من است . این کار تو کم اهمیت است عملی بزرگتر انجام ده : گرت پیه باید بکش گاو دیه که گنجشک را در شکم نیست پیه . ( ادیب پیشاوری )
9- گاو در خرمن کسی ( یا چیزی ) کردن ( افکندن راندن ) . برای وی تولید مزاحمت کردن اشکال تراشی کردن : هر خری در خرمنش میکرد گاو کشته را هرگز سگان ندهند داو . ( عطار )
10- گاوش نلیسیده است . هنوز تجربه ندارد :
رفته است خری هاش زحد گوساله چندی بگذار تا بلیسد گاوش . ( ظهوری )
11- گاو کردن زمین . شخم زدن و شیار کردن زمین :
شدیار زمین گاو کرده . یا گاو لوزینه چه داند ? خرچه داند قیمت نقل ونبات ?
12- گاوم است و آبم است نوبت آسیایم است . نظیر : گاوم میزاید آبم میاید زنم هم دردش است .
13- گاو نر ( را ) دوشیدن . کاری بیهوده کردن :
آنان که بکار عقل در میکوشند هیهات که جمله گاو نر میدوشند ( خیام )
14- گاو نر را هزار جریب بتخمش ( بگندش ) . مردی زورمند است .
15- گاو و خر را بیک چوب راندن . همه را بیک چشم نگاه کردن .
16- صراحیی (سبویی)که بشکل گاو سازند :
آن لعل لعاب از دهن گاو فرو ریزد تا مرغ صراحی کندت نغز نوایی ( نغمه سرایی ) ( خاقانی )
17- به عنوان واحد مسافت ؛ و آن معادل سه کُروه زمین است و چون کُروه را بعضی 3000 گز و بعضی 4000 گز حساب کنند پس گاو برابر است با 9000 گز یا 12000 گز .
4 – به معنای احمق، سخت نادان، ابله :
زو گاوتر ندیدم و نشنیدم آدمی در دولتش عجب غلطی کرده روزگار . ( فخر الدین اسعد )
5 - پهلوان گرد دلیر مبارز : کردم روان و دلرا بر جان او نگهبان همواره گردش اندر گردان بوند و گاوان .
6 - درشت بزرگ : گاو آلو گاو چشم گاو صندوق .
8 - برج دوم ثور .
نامی در جبال برانس
ذ - موارد کاربرد کلمه ی گاو در ترکیب کلمات
آهن گاو
گاو آهن
اشتر گاو پلنگ
( اسم ) زرافه
برزه گاو
( اسم ) گاوی که بدان زمین را شیار کنند گاو زراعت ورزاو .
پوزه گاو
یا پوزه گاه قریه ایست در دو فرسنگی شمالی بندر ریگ در ناحیه حیات داود
پوست گاو
جلد و چرم گاو گوذر
پیکر گاو
جسم و کالبد گاو یا کنایه از صراحیی باشد بهیات گاو
تپال گاو
سرگین گاو . یا مجازا نمون. چیزی بی اثر و بی خاصیت را گویند : تپال. گاو است نه بو دارد نه خاصیت . نه بو دارد نه سو .
تل گاو
دهی از دهستان جره است که در بخش مرکزی شهرستان کازرون واقع است .
جفت گاو
دو گاو که بدان زمین را شیار کنند
جفت گاو سر
از مزارع قم و نزدیک به شهر است ملکی خدام آستانه حضرت معصومه و سالی شصت خروار بذر در آن کشته میشود
چرم گاو
کنایه از تازیانه باشد . یا پوست گاو .
چشم گاو
( اسم ) گلی است عین البقر .
چشم گاو میش
( اسم ) گلی است عین البقر .
چشمه گاو
دهی است از دهستان عربخانه بخش خوسف شهرستان بیرجند .
چم گاو
دهی از دهستان گندمان بخش بروجن شهرستان شهرکرد .
چهار تا گاو
دهیست از دهستان پائین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد 0
چهار گاو
دهیست از دهستان اسفند آباد بخش قروه شهرستان سنندج .
خرگاه سبز گاو پشت
کنایه از آسمان
خرگاه گاو پشت
کنایه از آسمان
خرگه گاو پشت
کنایه از آسمان خرگاه گاو پشت
دم گاو
( اسم ) 1 - دنب گاو ذنب ثور . 2 - دول و تسمه ای که آنرا بشکل دم گاو تابند و همچون تازیانه بکار برند تازیانه بزرگ . 3 - دوال ستبر که با آن طبل نوازند . 4 - نفیر گاو دم . 5 - بوق .
دیده گاو
گاو چشم . با بون. گاو . گلی است که آنرا گاو چشم گویند .
ریش گاو
مردم احمق و ابله و طامع و صاحب آمال و آرزوهای دور و دراز مانند کسی که همه روزه صبح از خانه خود بدر آید به امید اینکه در راه گنجی یابد و چنین و چنان کند .
زبان گاو
نام نوعی از پیکان تیر شکاری باشد نام گیاهیست که گاو زبانش گویند
زرین گاو
( اسم ) صراحی و ظروفی از طلا که به صورت گاو سازند .
زرین گاو سامری
کنایه از صراحی و ظرفی باشد از ط که به شکل گاو ساخته باشند
سر گاو زدن
کنایه از فاید. عظیم برداشتن و دولت مفت بدست آوردن .
سرخه گاو
ده دهستان مواضعخان بخش ورزقان شهرستان اهر دارای 268 تن سکنه است آب از چشمه محصول غلات حبوبات
سیم گاو رس دار
کنایه از ماه یا ستارگان باشد چه ستاره را بگاورس تشبیه کرده اند .
شتر گاو
1 - زرافه . 2 - یکی از مهره های شطرنج کبیر . 3 - امور غیر متناسب و ناهماهنگ .
گاو آباد
دهی از شهرستان قم
گاو آلو
( اسم ) قسمی آلوی درشت .
منبع ؛ معنی کلمه گاو به فارسی منبع ؛ وبسایت آبادیس(فرهنگ لغت)
http://dic.abadis.net/Word/FaToFa/